1 . حل و فصل کردن
[فعل]

halletmek

/haɫlɛtmˈɛc/
فعل گذرا

1 حل و فصل کردن حل کردن

  • 1.Bu sorunu halletmek zor.
    1. حل و فصل کردن این مشکل سخت است.
  • 2.Konuyu hallettin mi?
    2. موضوع را حل و فصل کردی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان