1 . عصبانی شدن 2 . داغ شدن
[فعل]

kızmak

/kɯzmˈak/
فعل گذرا
صرف فعل

1 عصبانی شدن

مترادف و متضاد öfkelenmek sinirlenmek
  • 1.Öğretmen kızıyor, sınıfa geç gelmeyin.
    1. معلم عصبانی می‌شوند، به کلاس دیر نیایید.
  • 2.Sorularıma cevap vermedikleri zaman çok kızarım.
    2. زمانی که به سوال‌هایم جواب نمی‌دهند عصبانی می‌شوم.

2 داغ شدن

  • 1.Ekmekler kızmış.
    1. نان‌ها داغ شده‌اند.
  • 2.Taşlar güneşten kızmıştı.
    2. سنگ‌ها از آفتاب سرخ شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان