1 . بریدن 2 . قطع کردن 3 . رفع کردن 4 . قطعی کردن 5 . ذبح کردن 6 . وحشیانه کشتن 7 . جدا کردن 8 . ساکت شدن 9 . سد (راه) شدن 10 . سخت کردن 11 . کم کردن 12 . دریغ کردن 13 . وقفه انداختن
[فعل]

kesmek

/cɛsmˈɛc/
فعل گذرا

1 بریدن کوتاه کردن

  • 1.Ayak tırnaklarını kesmek
    1. ناخن‌های پا را کوتاه کردن
  • 2.Bıçak elimi kesti.
    2. چاقو دستم را برید.

2 قطع کردن

  • 1.Belediye ağaçları dibinden kesti.
    1. شهرداری درخت‌ها را از ریشه قطع کرد.
  • 2.Pencere yaptırmak istiyorsan ağacın dalını kesmen lazım.
    2. اگر می‌خواهی پنجره بسازی باید شاخه درخت را قطع کنی.

3 رفع کردن پایان دادن

مترادف و متضاد gidermek
  • 1.Bu ilaç baş ağrısını keser.
    1. این دارو سردرد را رفع می‌کند.
  • 2.Uykumu kestin.
    2. خوابم را پایان دادی.

4 قطعی کردن مشخص کردن

مترادف و متضاد kesinleştirmek
  • 1.Gününü daha kesmedik.
    1. هنوز روزش را مشخص نکرده‌ایم.
  • 2.Henüz tam bir karar kesilmedi.
    2. هنوز تصمیمی قطعی نشده است.

5 ذبح کردن سر بریدن

  • 1.Koyun kesmek müslümanlarda bir gelenektir.
    1. گوسفند سر بریدن بین مسلمانان یک رسم است.
  • 2.Torunum dünyaya gelince koyun keseceğim.
    2. وقتی نوه‌ام دنیا بیاید گوسفند سر می‌برم.

6 وحشیانه کشتن

مترادف و متضاد acımasızca öldürmek
  • 1.Adam ailesini kesmiş.
    1. مرد خانواده‌اش را وحشیانه کشته است.
  • 2.Hiç acımadan herkesi kesmiş.
    2. بدون آنکه رحمی بکند همه را وحشیانه کشته است.

7 جدا کردن

مترادف و متضاد ayırmak
  • 1.Burası bulvarı kesen küçük sokaklardan biri.
    1. اینجا یکی از خیابان‌های کوچکی است که بلوار را جدا می‌کند.
  • 2.Koridoru bu kapı kesmiş.
    2. این در راهرو را جدا کرده است.

8 ساکت شدن

مترادف و متضاد susmak
  • 1.Kes artık yeter!
    1. ساکت شو بس است دیگر!
  • 2.Kes dinlemek istemiyorum.
    2. ساکت شو نمی‌خواهم چیزی بشنوم.

9 سد (راه) شدن جلوی راه را گرفتن

  • 1.Polisler kamyonların yolunu kesmişler.
    1. پلیس‌ها جلوی راه کامیون‌ها را گرفته‌اند.
  • 2.Yolu kestiler.
    2. سد راه شدند.

10 سخت کردن

مترادف و متضاد zorlamak
  • 1.Rüzgâr geminin yolunu kesiyor.
    1. باد راه کشتی را سخت می‌کند.
  • 2.Tüm bu şartlar benim çabalarımı kesiyor.
    2. تمام این شرایط تلاش‌های من را سخت می‌کند.

11 کم کردن

مترادف و متضاد azaltmak
  • 1.Bu ay harçlığından 50 lira kesiyorum.
    1. این ماه از پول تو جیبی‌ات 50 لیره کم می‌کنم.
  • 2.Ücretinden beş lira kesmişler.
    2. 5 لیره از اجرتش کم کرده‌اند.

12 دریغ کردن ادامه ندادن، انجام ندادن

  • 1.Ücreti ödemeyince bağışları kestiler.
    1. وقتی هزینه‌اش پرداخت نشد کمک‌ها را ادامه ندادند. (قطع کردند)
  • 2.Yardımı kestiler.
    2. کمک را دریغ کردند.

13 وقفه انداختن

مترادف و متضاد ara vermek
  • 1.Bizden rahatsız oldular ve derslerini keserek gittiler..
    1. از حضور ما ناراحت شدند و درسشان را وقفه انداختند و رفتند.
  • 2.Toplantıyı kesmek zorunda kaldık.
    2. مجبور شدیم جلسه را وقفه بیندازیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان