خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پریز (برق)
[اسم]
priz
/prˈɪz/
قابل شمارش
1
پریز (برق)
1.Çocuklar prizle oynamamalı çünkü tehlikeli.
1. بچهها نباید با پریز بازی کنند چون که خطر دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
prim
priamos
prestijli
prensip
prenses
problem
problem çıkarmak
prodüksiyon
profesyonel
profesyonel sporcu
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان