1 . سر عقل آمدن
[فعل]

uslanmak

/ʊsɫanmˈak/
فعل گذرا

1 سر عقل آمدن عاقل شدن، آرام شدن

  • 1.Allaha şükür uslandı artık.
    1. خدا رو شکر که دیگر سر عقل آمده است.
  • 2.Bu cezayı ödeyince uslanacaksın.
    2. وقتی این جریمه را پرداخت کنی سر عقل می‌آیی.
  • 3.O olaydan sonra bayağı uslandı.
    3. بعد از حسابی سر عقل آمده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان