1 . بیدار شدن 2 . ظاهر شدن 3 . متوجه شدن
[فعل]

uyanmak

/ujanmˈak/
فعل گذرا

1 بیدار شدن

  • 1.Oğlan uyanır ve yatağı terkeder.
    1. (آن) پسر بیدار می‌شود و تخت‌اش را ترک می‌کند.
  • 2.sabahları uyanmak
    2. صبح‌ها بیدار شدن

2 ظاهر شدن به وجود آمدن

مترادف و متضاد ortaya çıkmak
  • 1.Birden içimde ona karşı bir acıma hissi uyandı.
    1. ناگهان در دلم نسبت به او احساس ترحم به وجود آمد.
  • 2.Hayalimde yine binbir zevk uyandı.
    2. در خیالم باز هم هزاران شوق ظاهر شد.

3 متوجه شدن

مترادف و متضاد anlamak
  • 1.Dünkü kavgayı görünce uyandı sanırım.
    1. وقتی دعوای دیروز را دید متوجه شد فکر کنم.
  • 2.Etrafına bir bak, ne zaman uyanacaksın?
    2. به دور و برت نگاه کن، کی می‌خواهی متوجه بشوی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان