1 . مجبور
[اسم]

zorunda

/zoɾʊndˈa/
قابل شمارش

1 مجبور

  • 1.Beni dikkatle dinlemek zorundasın.
    1. مجبوری با دقت به من گوش بدهی.
  • 2.Gelmek zorunda mıyım?
    2. مجبورم که بیایم؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان