[عدد]

أَلْف

1 هزار

  • 1.بَاعَ أَلْف نُسخَة خِلَال شَهْرَين.
    هزار نسخه را در دو ماه فروخت.
  • 2.قُلْتُ لَك أَلْف مَرَّة!
    هزار بار بهت گفتم!
[فعل]

أَلَّفَ

فعل گذرا

1 نگاشتن تألیف کردن

  • 1.أَلَّفَ عَدَدٌ مِنَ العُلَمَاء كُتُباً فِي مَجَالَاتِ التَّرْبِيَةِ وَ التَّعْلِيمِ، يَرْتَبِطُ بَعْضُهَا بِالْمُعَلِّمِ، وَ الأُخْرَى بِالْمُتَعَلِّمِ.
    تعدادی از دانشمندان کتاب‌هایی در زمینه‌های تربیت و آموزش تألیف کردند. برخی از آن‌ها به معلم ارتباط دارد، و برخی دیگر به یادگیرنده.
  • 2.مَنْ أَلَّفَ هَذَا الكِتَاب؟
    چه‌کسی این کتاب را نگاشته‌است؟
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان