[اسم]

تَخَرُّج

قابل شمارش مذکر
[جمع: تَخَرُّجَات]

1 فارغ‌التحصیلی

  • 1.أُرِيدُ أَنْ أَذْهَبَ إِلَى حَفْلَةِ التَّخَرُّجِ.
    می‌خواهم به جشن فارغ‌التحصیلی بروم.
[فعل]

تَخَرَّجَ

فعل ناگذر

1 دانش‌آموخته شدن فارغ‌التحصیل شدن

  • 1.أنَا تَخَرَّجْتُ مِنَ الجَامِعَة.
    من از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم.
  • 2.فِي نِهَايَةِ السَّنَةِ يَتَخَرَّجُ أَخِي.
    در پایان سال برادرم فارغ‌التحصیل می‌شود.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان