[فعل]

تَرْجَمَ

فعل گذرا

1 ترجمه کردن

  • 1.تَرْجَمَ خَلِيلٌ قِصَّةَ " تَاجِرِ البُنْدُقِيَّة".
    خلیل داستان "تاجر ونیزی" را ترجمه کرد.
  • 2.هُوَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يُتَرْجِمَ القِصَص.
    او می‌تواند داستان‌ها را ترجمه کند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان