[فعل]

تَصَفَّحَ

فعل گذرا

1 ورق زدن

  • 1.رُبَّ كِتَابٍ يَتَصَفَّحُهُ قَارِئُهُ، فَيَؤَثِّرُ فِي نَفْسِهِ تَأْثِيراً عَمِيقاً يَظْهَرُ فِي آرَائِهِ.
    چه‌ بسا کتابی را خواننده‌اش ورق می‌زند، پس در خودش تأثیر عمیقی می‌گذارد که در نظراتش آشکار می‌شود.
  • 2.لَمْ أَقْرَأ الكِتَابَ، وَلَكِنْ تَصَفَّحْتُهُ.
    من کتاب را نخواندم، ولی آن را ورق زدم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان