Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . تلویزیون
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
تِلْفَاز
قابل شمارش
مذکر
[جمع: تِلْفَازَات]
1
تلویزیون
مترادف و متضاد
التِّلِفيزْيُون
1.جَلَسَ أَعْضَاءُ الأُسْرَةِ أَمَامَ التِّلْفَازِ وَ هُمْ يُشَاهِدُونَ الحُجَّاجَ فِي المَطَارِ.
اعضای خانواده جلوی تلویزیون نشستند و به حجاج در فرودگاه، نگاه میکردند.
2.لَيْسَ لَدَيْهِم تِلْفَاز.
آنها تلویزیون ندارند.
3.نُحِبُّ أَنْ نَشْتَرِيَ تِلْفَازاً مُلَوَّناً.
ما دوست داریم تلویزیون رنگی بخریم.
کلمات نزدیک
مقطورة سفر
منطاد
دراجة سباق
دراجة هوائية مزدوجة
دراجة بخارية
سينما
تذكرة
كوميديا
دبابة
خلاط أسمنت
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان