[فعل]

تَوَكَّلَ

فعل ناگذر

1 توکل کردن

  • 1.كُنْتُ قَلِقَاً، تَوَكَّلْتُ عَلَى الله وَشَعَرْتُ بِالْهُدُوء.
    نگران بودم، به خدا توکل کردم و احساس آرامش کردم.
  • 2.هُوَ تَوَكَّلَ عَلَى الله.
    او به خدا توكل كرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان