[اسم]

حَكَم

قابل شمارش مذکر
[جمع: حُكَّام]

1 داور

  • 1.هُوَ حَكَمُ كُرَة قَدَم.
    او داور فوتبال است.
[فعل]

حَكَمَ

فعل گذرا و ناگذر

1 حکومت کردن

  • 1.فِي العُصُورِ القَدِيمَةِ، حَكَمَ الرُومَانُ العَالَمَ.
    در عهد قدیم، رومی‌ها بر جهان حکومت می‌کردند.
  • 2.كَانَ ذُوالقَرنَينِ مَلِكاً عَادِلاً مُوَحِّداً قَدْ أَعْطَاهُ اللهُ القُوَّةَ، وَ كَانَ يَحْكُمُ مَنَاطِقَ وَاسِعَةً.
    ذوالقرنین پادشاه عادل یکتاپرستی بود که خداوند قطعاً به او نیرو داده بود، و بر مناطق پهناوری حکومت می‌کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان