Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . تب
2 . پشتیبانی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
حُمَّى
قابل شمارش
مذکر
[جمع: حُمَّيَات]
1
تب
1.أُصِيبَتْ بِحُمَّى صَيَّرَتْهَا طِفْلَةً عَمْيَاءَ بَكْمَاءَ.
دچار تبی شد که او را کودکی نابینا، ناشنوا و لال گردانید.
2.يُعَانِي طِفْلُكَ مِنَ الحُمَّى.
فرزند شما تب دارد.
[فعل]
حَمَى
فعل ناگذر
1
پشتیبانی کردن
حمایت کردن، نگه داشتن
1.إِنَّ أَبِي كَانَ سَيِّدَ قَومِهِ، يَفُكُّ الأَسِيرَ وَ يَحْفَظُ الجَارَ وَ يَحْمِي الأَهْلَ و العِرْضَ.
پدرم سرور قومش بود، اسیران را آزاد میکرد، همسایگان را نگاهبانی میکرد، و از خانواده و آبرو حمایت میکرد.
2.وَ احْمِنِي وَ احْمِ بِلَادِي مِنْ شُرُورِ الحَادِثَات.
من و کشورم را از اتفاقهای بد نگه دار.
کلمات نزدیک
سعال
صداع نصفي
إلتهاب الغدة النكفية
حصبة
صرع
صداع
ألم المعدة
حروق الشمس
زكام
نزيف الأنف
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان