Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . ساحل
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
شَاطِئ
قابل شمارش
مذکر
[جمع: شَوَاطِئ]
1
ساحل
1.فَقَدْتُ جَوَّالِي فِي الشَّاطِئ.
موبایلم را در ساحل گم کردم.
2.يُشَاهِدُ أَعْضَاءُ الأُسْرَة فِلْماً رَائِعاً عَنِ الدُّلْفِينِ الَّذِي أَنْقَذَ إِنْسَاناً مِنَ الغَرْقِ؛ وَ أَوصَلَهُ إِلَى الشَّاطِئِ.
اعضای خانواده فیلمی جالب درباره دلفینی را میبینند، که انسانی را از غرقشدن نجات داد و او را به ساحل رساند.
کلمات نزدیک
عضوية
حجز
ميني بار
خدمة الغرف
السكن الجامعي
مظلة
تخييم
مخيم
نار المخيم
مرتبة هوائية
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان