[فعل]

شَكَّلَ

فعل گذرا

1 تشکیل دادن

  • 1.شَكَّلَ الرَّئِيسُ وِزَارَةً جَدِيدَةً.
    رئیس جمهور یک وزارت جدید تشکیل داد.
  • 2.قَبْلَ وَفَاتِهَا أَوصَتْ شِيمِل زُمَلَاءَهَا أَنْ يُشَكِّلُوا فَرِيقاً لِلْحِوَارِ الدِّينِيِّ.
    شیمل پیش از وفاتش به همکارانش وصیت کرد که تیمی را برای گفت‌و‌گوی دینی تشکیل دهند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان