Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . فشار دادن
2 . فشار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
ضَغَطَ
فعل گذرا
1
فشار دادن
1.مُحَمَّد ضَغَطَ بُرْتُقَالَة وَ شَرِبَ عَصِيرَهَا.
محمد پرتقالی را فشار داد و آب آن را نوشید.
2.هُوَ ضَغَطَ عَلَى الزِرِّ.
او دکمه را فشار داد.
[اسم]
ضَغْط
قابل شمارش
مذکر
[جمع: ضُغُوط]
1
فشار
1.كَيْفَ تَعِيش تَحْتَ هَذِهِ الضُّغُوط؟
چطور تحت این فشارها زندگی میکنید؟
کلمات نزدیک
قرأ
نظف
غسل
لعب
نام
رمى
باب
شباك
جدار
مصعد
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان