Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . عصب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
عَصَب
قابل شمارش
مذکر
[جمع: أَعْصَاب]
1
عصب
1.سِنِّي تُؤْلِمُنِي، لَمْ يَمُت عَصَبُهَا بَعْد.
دندانم درد میکند، هنوز عصبش نمردهاست.
2.هُوَ جَرَّاح الأَعْصَاب.
او جراح اعصاب است.
کلمات نزدیک
نيوزيلندا
كيريباتي
جزر مارشال
ميكرونيزيا
كاليدونيا الجديدة
حبل شوكي
بنكرياس
مرارة
قولون
أمعاء دقيقة
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان