[اسم]

عَصَب

قابل شمارش مذکر
[جمع: أَعْصَاب‌]

1 عصب

  • 1.سِنِّي تُؤْلِمُنِي، لَمْ يَمُت عَصَبُهَا بَعْد.
    دندانم درد می‌کند، هنوز عصبش نمرده‌است.
  • 2.هُوَ جَرَّاح الأَعْصَاب.
    او جراح اعصاب است.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان