[اسم]

عِطْر

قابل شمارش مذکر
[جمع: عُطُور]

1 عطر

  • 1.أُحِبُّ عِطْرَكَ.
    از عطرت خوشم می‌آید.
[فعل]

عَطَّرَ

فعل گذرا و ناگذر

1 عطر زدن معطر کردن

  • 1.المُدَرِّسَةُ عَطَّرَتْ نَفْسَهَا بِذَلِكَ العِطْرِ.
    خانم معلم با آن عطر به خودش عطر زد.
  • 2.زَهْرَةُ اليَاسَمِين عَطََّرَتْ الغُرْفَةَ.
    گل یاسمین اتاق را معطر کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان