[اسم]

غُرَاب

قابل شمارش مذکر
[جمع: أَغْرُب]

1 کلاغ زاغ

  • 1.جَلَسَ الغُرَابُ الأَسْوَدُ عَلَى عَمُودِ الهَاتِفِ.
    کلاغ سیاه روی تیر تلفن نشست.
  • 2.هُوَ يَخَافُ مِنَ الغُرَاب بِشِدَّة.
    او به شدت از کلاغ می‌ترسد.
  • 3.يَا لَهُ مِنْ غُرَاب قَبِيح!
    عجب کلاغ زشتی!
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان