[اسم]

فَأس

قابل شمارش مذکر
[جمع: الفُؤوس]

1 تبر

  • 1.عَلَّقَ الفَأْسَ عَلَى كَتِفِهِ وَ تَرَكَ المَعْبَدَ.
    تبر را بر شانه آن آویزان کرد و پرستشگاه را ترک کرد.
  • 2.كَانَ مَعَهُم فَأس.
    آن‌ها تبر داشتند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان