[فعل]

فَتَحَ

فعل گذرا

1 باز کردن

  • 1.أَغْلَقَ البَابَ وَ فَتَحَ النَافِذَةَ.
    او در را بست و پنجره را باز کرد.
  • 2.لَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَفْتَح البَاب.
    نمی‌توانم در را باز کنم.
  • 3.هَلْ فَتَحْتَ البَاب؟
    آیا در را باز کردی؟
  • 4.يَحْفِرُ العُمَّالُ بِئْراً وَ يَضَعُونَ أُنْبُوباً فِيهَا، فَيَصْعَدُ النِّفْطُ بِوَاسِطَةِ الأُنْبُوبِ، وَ يُفْتَحُ وَ يُغْلَقُ.
    کارگران چاهی حفر می‌کنند و لوله را در آن می‌گذارند؛ نفت از طریق لوله‌ها بالا می‌آید و باز و بسته می‌شود.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان