[اسم]

قِدْر

قابل شمارش مونث
[جمع: قُدُور]

1 دیگ قابلمه

  • 1.أَعْطِنِي القِدْرَ مِنْ فَضْلِك.
    لطفاً آن دیگ را به من بدهید.
  • 2.غَطِّي القِدْرَ وَ بَعْدَ سَاعَة يُصْبِحُ الطَّعَامُ جَاهِزاً.
    قابلمه را بپوشانید و بعد از یک ساعت غذا آماده می‌شود.
[فعل]

قَدَرَ

فعل ناگذر

1 توانستن قادر بودن

  • 1.أَنَا أَقْدِرُ أَنْ أُسَاعِدَكَ أَخِي العَزِيز.
    من می‌توانم به شما کمک کنم برادر عزیزم.
  • 2.أَنَا أَقْدِرُ عَلَى قِرَاءَة النُّصُوص البَسِيطَة.
    من قادر به خواندن متن‌های ساده هستم.
  • 3.هَلْ تَقْدِرُ أَنْ تَتَكَلَّم بِاللُّغَة العَرَبِيَّة؟
    آیا می‌توانی به زبان عربی صحبت کنی؟
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان