Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
كَانَ
فعل ناگذر
1
بودن
1.كَانَ خَالِدٌ مريضاً.
خالد مریض بود.
2.كُنْ صَادِقاً مَعَ نَفْسَكَ.
با خودت راستگو باش.
3.كُنْتُ فِي المَدْرَسَةِ فِي الصَّبَاح.
صبح در مدرسه بودم.
4.هِيَ كَانَتْ صَدِيقَتِي.
او دوست من بود.
5.يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لايَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ.
اى کسانى که ایمان آوردهاید، نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند.
کلمات نزدیک
إلى اللقاء
حوار
في أمان الله
نهاية
أسرة
وحدك
رفع
علم
وصل
طرق
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان