[فعل]

كَانَ

فعل ناگذر

1 بودن

  • 1.كَانَ خَالِدٌ مريضاً.
    خالد مریض بود.
  • 2.كُنْ صَادِقاً مَعَ نَفْسَكَ.
    با خودت راست‌گو باش.
  • 3.كُنْتُ فِي المَدْرَسَةِ فِي الصَّبَاح.
    صبح در مدرسه بودم.
  • 4.هِيَ كَانَتْ صَدِيقَتِي.
    او دوست من بود.
  • 5.يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لايَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ.
    اى کسانى که ایمان آورده‌اید، نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آن‌ها از این‌ها بهتر باشند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان