[اسم]

لَاعِب

قابل شمارش مذکر
[جمع: لَاعِبُون]

1 بازیکن

  • 1.نَحْنُ بِحَاجَة إِلَی لَاعِب آخَر.
    ما به بازیکن دیگری نیاز داریم.
  • 2.هَلْ هُوَ لَاعِب كُرَة قَدَم؟
    آیا او بازیکن فوتبال است؟
[فعل]

لَاعَبَ

فعل ناگذر

1 بازی کردن با

  • 1.كَانَتِ الشَّيْمَاءُ تَحْضُنُ النَّبِيَّ صَغِيراً وَ تُلَاعِبُهُ.
    شیما، پیامبر را در حالی که کوچک بود، در آغوش می‌گرفت و با او بازی می‌کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان