[فعل]

aufdrücken

/ˈaʊfdrˌʏkən/
فعل گذرا
[گذشته: drückte auf] [گذشته: drückte auf] [گذشته کامل: aufgedrückt] [فعل کمکی: haben ]

1 فشار دادن

مترادف و متضاد drücken pessen
  • 1.Er drückt beim Schreiben die Feder zu sehr auf.
    1. او هنگام نوشتن قلم را خیلی زیاد فشار می‌دهد.
jemandem etwas aufdrücken
کسی را با چیزی تحت فشار گذاشتن
  • Ich will dir nicht aufdrücken.
    من نمی‌خواهم تو را تحت فشار بگذارم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان