[صفت]

ausgeglichen

/ˈaʊ̯sɡəˌɡlɪçn̩/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: ausgeglich(e)ner] [حالت عالی: ausgeglichensten]

1 متعادل متوازن، خون‌سرد

مترادف و متضاد geruhsam harmonisch
  • 1.Er schien ein ausgeglichener Mensch zu sein.
    1. او به‌نظر یک انسان متعادل می‌آمد.
  • 2.Ich bin am ausgeglichensten, wenn ich eine Tasse Tee getrunken habe.
    2. من خون‌سردترین (آدم) هستم وقتی‌که یک فنجان چای می‌نوشم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان