Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . درک کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
begreifen
/bəˈɡʀaɪ̯fn̩/
فعل گذرا
[گذشته: begriff]
[گذشته: begriff]
[گذشته کامل: begriffen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
درک کردن
فهمیدن
1.Diese Frage begreife ich nicht.
1. من این سوال را درک نمی کنم.
2.Jetzt kann ich begreifen, warurn er keine Lust hatte.
2. حالا می توانم درک کنم، چرا او تمایلی نداشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
begonie
begnügen
begnadigung
begnadigen
begnadet
begreiflich
begrenzen
begrenzt
begriff
begräbnis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان