[فعل]

bewegen

/bəˈveːɡən/
فعل گذرا
[گذشته: bewegte] [گذشته: bewegte] [گذشته کامل: bewegt] [فعل کمکی: haben ]

1 حرکت دادن تکان دادن، جا به جا کردن

مترادف و متضاد regen rühren
  • 1.Ich kann meinen Finger nicht mehr bewegen.
    1. من دیگر نمی‌توانم انگشتم را حرکت دهم.
  • 2.Mir tut der Arm weh, wenn ich ihn bewege.
    2. دستم درد می‌گیرد، وقتی آن را حرکت می‌دهم.

2 حرکت کردن خود را حرکت دادن (sich bewegen)

مترادف و متضاد sich regen sich rühren
  • 1.Beide Zwillinge bewegen sich auf ähnliche Art.
    1. هر دو دوقلو خود را به شیوه یکسانی حرکت می‌دهند.
  • 2.Die Hose ist mir zu eng. Ich kann mich kaum bewegen.
    2. این شلوار برای من خیلی تنگ است. من به سختی می توانم خود را حرکت بدهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان