[فعل]

blinken

/ˈblɪŋkn̩/
فعل گذرا
[گذشته: blinkte] [گذشته: blinkte] [گذشته کامل: geblinkt] [فعل کمکی: haben ]

1 چشمک زدن

  • 1.Die Sterne blinken am Himmel.
    1. ستاره‌ها در آسمان چشمک می‌زنند.
  • 2.Ich stoppte den Wagen, als eine Warnleuchte zu blinken begann.
    2. من ماشین را وقتی که چراغ هشدار شروع به چشمک زدن کرد، خاموش کردم.

2 راهنما زدن

  • 1.Bevor Sie links oder rechts abbiegen, sollten Sie blinken.
    1. قبل از آن‌که به (سمت) راست یا چپ بپیچید، بهتر است که راهنما بزنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان