[فعل]

brüllen

/ˈbʀʏlən/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: brüllte] [گذشته: brüllte] [گذشته کامل: gebrüllt] [فعل کمکی: haben ]

1 داد زدن فریاد کشیدن

مترادف و متضاد schreien
  • 1.Das Kind brüllte.
    1. کودک داد زد.
  • 2.Er brüllte: Pass auf!
    2. او داد زد: مواظب باش!
  • 3.Mit der lauten Musik musste man fast brüllen.
    3. با موسیقی بلند باید تقریبا فریاد کشید.

2 غرش‌ کردن

  • 1.Der Löwe brüllte in seinem Käfig .
    1. شیر در قفسش غرش کرد.
  • 2.Er brüllte wie ein Löwe.
    2. او مانند یک شیر غرش کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان