Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . داد زدن
2 . غرش کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
brüllen
/ˈbʀʏlən/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: brüllte]
[گذشته: brüllte]
[گذشته کامل: gebrüllt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
داد زدن
فریاد کشیدن
مترادف و متضاد
schreien
1.Das Kind brüllte.
1. کودک داد زد.
2.Er brüllte: Pass auf!
2. او داد زد: مواظب باش!
3.Mit der lauten Musik musste man fast brüllen.
3. با موسیقی بلند باید تقریبا فریاد کشید.
2
غرش کردن
1.Der Löwe brüllte in seinem Käfig .
1. شیر در قفسش غرش کرد.
2.Er brüllte wie ein Löwe.
2. او مانند یک شیر غرش کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
brühe
brüderschaft
brüderlichkeit
brüderlich
brüderchen
brüller
brünett
brünette
brüsk
brüskieren
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان