[فعل]

brach­lie­gen

/bʁaːxˈliːɡn̩/
فعل ناگذر
[گذشته: lag brach] [گذشته: lag brach] [گذشته کامل: brach gelegen] [فعل کمکی: haben ]

1 بی‌استفاده ماندن دست‌نخورده ماندن

  • 1.Das gilt besonders in ländlichen und strukturschwachen Räumen, wo Ressourcen brachliegen und wirtschaftliche Alternativen fehlen.
    1. این به‌ویژه در فضاهای روستایی و با ساختار ضعیف که منابع دست‌نخورده می‌مانند و جایگزین‌های اقتصادی وجود ندارند، اعتبار دارد.
  • 2.jemandes Fähigkeiten liegen brach
    2. توانایی‌های کسی بی‌استفاده ماندن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان