[فعل]

dahinterstecken

/dɑːhˈɪntɜʃtˌɛkən/
فعل ناگذر
[گذشته: steckte dahinter] [گذشته: steckte dahinter] [گذشته کامل: dahintergesteckt] [فعل کمکی: haben ]

1 پشت جریان بودن پشت ماجرا بودن، مسبب چیزی بودن

مترادف و متضاد Grund sein Ursache sein
jemand/etwas steckt dahinter
پشت جریان [ماجرا] بودن
  • 1. Er tut so, als sei er um mein Wohl besorgt. In Wirklichkeit steckt etwas anderes dahinter.
    1. او طوری وانمود می‌کند که انگار نگران سلامتی من است. در حقیقت چیز دیگری پشت ماجرا است.
  • 2. Ich will wissen, wer dahintersteckt.
    2. می‌خواهم بدانم چه‌ کسی پشت جریان است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان