Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . انجام دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
durchführen
/ˈdʊʁçˌfyːʀən/
فعل گذرا
[گذشته: führte durch]
[گذشته: führte durch]
[گذشته کامل: durchgeführt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
انجام دادن
اجرا کردن، عمل کردن
1.Als wir den Befehl durchgeführt hatten, kehrten wir zur Basis zurück.
1. وقتی که ما دستور را اجرا کردیم به پایه (کار) بازگشتیم.
2.Der Techniker führte viele Tests an der Maschine durch.
2. تکنیسین، آزمایشهای زیادی بر روی ماشین انجام داد.
3.Ich möchte einen weiteren Test durchführen, um die Ergebnisse zu prüfen.
3. من میخواهم یک آزمایش دیگر اجرا کنم تا نتیجهها را آزمایش کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
durchführbarkeit
durchführbar
durchfinden
durchfallen
durchfall
durchführung
durchgang
durchgeben
durchgehen
durchgehend
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان