[فعل]

ein­drü­cken

/ˈaɪ̯ndrʏkn̩/
فعل گذرا
[گذشته: drückte ein] [گذشته: drückte ein] [گذشته کامل: eingedrückt] [فعل کمکی: haben ]

1 (به داخل) فشار دادن له کردن، شکستن

  • 1.der Dieb drückte die Fensterscheibe ein.
    1. دزد شیشه پنجره را شکست.
  • 2.ein Kotflügel war eingedrückt.
    2. یک سپر (ماشین) له شده بود. [قر شده بود.]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان