Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . شامل شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
einbeziehen
/ˈaɪ̯nbəˌʦiːən/
فعل گذرا
[گذشته: bezog ein]
[گذشته: bezog ein]
[گذشته کامل: einbezogen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
شامل شدن
شامل بودن، شرکت دادن
1.Er bezog alle Teilnehmer der Veranstaltung in die Diskussion ein.
1. او همه شرکت کنندگان رویداد را در گفت و گو شرکت داد.
2.Ich habe bei meinen Überlegungen wichtige Gesichtspunkte nicht einbezogen.
2. ملاحظات من جنبههای مهمی را شامل نمیشود. [من در دوراندیشیام، جنبههای مهمی را در نظر نگرفتم.]
تصاویر
کلمات نزدیک
einbettzimmer
einberufung
einberufen
einbeinig
einbauküche
einbiegen
einbilden
einbildung
einbinden
einblenden
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان