[اسم]

die Einmischung

/ˈaɪnmˌɪʃʊŋ/
قابل شمارش مونث

1 مداخله دخالت

  • 1.Der Typ wollte jede Einmischung vermeiden.
    1. این پسر می‌خواست از هر مداخله‌ای دوری کند.
  • 2.Ihre Einmischung ist nicht nur ungerechtfertigt, sondern gefährlich.
    2. مداخله شما نه تنها بدون توجیه است، بله خطرناک هم است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان