Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . مصرف کردن [دارو یا غذا]
2 . درآمد داشتن
3 . تصرف کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
einnehmen
/ˈaɪ̯nneːmən/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: nahm ein]
[گذشته: nahm ein]
[گذشته کامل: eingenommen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
مصرف کردن [دارو یا غذا]
استفاده کردن
1.Wie muss ich die Tropfen einnehmen?
1. چطور باید از این قطره استفاده کنم؟
2
درآمد داشتن
دریافت کردن
مترادف و متضاد
bekommen
verdienen
1.Durch sein Mietshaus nimmt er im Jahr 20000 Euro ein.
1. او از طریق خانه اجارهای خود در سال 20000 یورو دریافت میکند.
2.Sie haben heute in ihrem Geschäft nicht viel eingenommen.
2. آنها امروز در مغازه خود درآمد زیادی نداشتند.
3
تصرف کردن
گرفتن
1.eine Stadt einnehmen
1. شهری را تصرفکردن
2.Es gelang Napoleon 1812, Moskau einzunehmen.
2. ناپلئون تصرفکردن مسکو را در 1812 موفق شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
einnahmequelle
einnahme
einmütig
einmündung
einmotten
einnehmend
einnähen
einordnen
einpacken
einparken
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان