[اسم]

die Erkenntnis

/ɛɐ̯ˈkɛntnɪs/
قابل شمارش مونث
[جمع: Erkenntnisse] [ملکی: Erkenntnis]

1 شناخت درک

مترادف و متضاد bewusstsein einsicht erfahrung
  • 1.Es wurden neue Erkenntnisse über die Ursache der Krankheit gewonnen.
    1. شناخت‌های جدیدی در رابطه با علت بیماری به‌دست آمده‌است.
zur Erkenntnis kommen
به درک [شناخت] رسیدن
  • Ich kam zu der Erkenntnis, dass ich etwas ändern muss.
    من به این درک رسیدم که باید چیزی را تغییر دهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان