[فعل]

fischen

/ˈfɪʃn̩/
فعل گذرا
[گذشته: fischte] [گذشته: fischte] [گذشته کامل: gefischt] [فعل کمکی: haben ]

1 صید کردن ماهی‌گیری کردن

  • 1.Am Sonntag gehe ich mit meinem Großvater am See fischen.
    1. من یک‌شنبه با پدربزرگم برای ماهی‌گیری کردن به دریا می‌روم.
  • 2.Mein Bruder geht oft ans Meer, um zu fischen.
    2. برادرم معمولا برای صیدکردن به دریا می‌رود.
  • 3.mit dem Netz fischen
    3. با تور ماهی‌گیری کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان