[اسم]

die Flöte

/ˈfløːtə/
قابل شمارش مونث
[جمع: Flöten] [ملکی: Flöte]

1 فلوت

  • 1.Der Klang der Flöten machte mich melancholisch.
    1. طنین فلوت من را غمگین می‌کرد.
  • 2.Sie spielt sehr schön Flöte.
    2. او خیلی قشنگ فلوت می نوازد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان