[صفت]

fließend

/ˈfliːsn̩t/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fließender] [حالت عالی: fließendesten]

1 شیوا سلیس

  • 1.Das Kind kann das Gedicht fließend aufsagen.
    1. کودک می‌تواند شعر را سلیس از حفظ بخواند.
  • 2.Mein Kollege spricht fließend Deutsch.
    2. همکار من آلمانی را شیوا صحبت می‌کند.

2 [آب] جاری [آب] شیر

  • 1.Zimmer mit fließendem Wasser.
    1. اتاق با آب شیر.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان