Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . پرواز کردن
2 . حرکت کردن
3 . اخراج شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
fliegen
/ˈfliːɡən/
فعل بی قاعده
فعل ناگذر
[گذشته: flog]
[گذشته: flog]
[گذشته کامل: geflogen]
[فعل کمکی: haben & sein ]
صرف فعل
1
پرواز کردن
(با هواپیما) سفر کردن
مترادف و متضاد
düsen
flattern
gleiten
rasen
mit dem Flugzeug fliegen
با هواپیما رفتن [با هواپیما سفر کردن]
1. Fliegen Sie, oder fahren Sie mit der Bahn?
1. با هواپیما میروی یا با قطار؟
2. Ich fliege nicht gern. Deshalb fahre ich mit dem Zug.
2. من با هواپیما سفر کردن را دوست ندارم، به همین خاطر با قطار سفر میکنم.
auf etwas (Akk.) fliegen
بر روی چیزی پرواز کردن
Der Vögel ist auf einen Baum geflogen.
پرنده روی یک درخت پرواز میکرد.
nach Rom/in die Türkei/zum Mond/... fliegen
به رم/ترکیه/ماه/... پرواز کردن
Wie lange fliegt man nach New York?
تا نیویورک با هواپیما چقدر راه است؟
2
حرکت کردن
مترادف و متضاد
flattern
gleiten
schweben
stieben
Haare/Blätter/... fliegen
موها/برگها/... حرکت کردن
1. Die Blätter fliegen durch die Luft.
1. برگها توسط باد به حرکت درمیآیند.
2. Ihre Haare flogen durch die Luft.
2. موهایش در باد به حرکت درآمد.
3
اخراج شدن
مترادف و متضاد
entlassen werden
gekündigt werden
1.Wenn er so weitermacht, fliegt er.
1. اگر او به این کارش ادامه دهد، اخراج میشود.
aus einer Stellung/Schule/Firma... fliegen
از یک جایگاه شغلی/مدرسه/شرکت... اخراج شدن
Er ist aus der Wohnung geflogen.
او از آپارتمان اخراج شد.
توضیحاتی در رابطه با فعل fliegen
این فعل به این معنا تنها در زبان عامیانه به کار میرود.
تصاویر
کلمات نزدیک
fliege
flieder
flicken
flexibilität
flexibel
fliegend
flieger
fliegeralarm
fliegerisch
fliehen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان