Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . مستند
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
fundiert
/fʊnˈdiːɐ̯t/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fundierter]
[حالت عالی: fundiertesten]
1
مستند
موثق
مترادف و متضاد
gesichert
glaubwürdig
1.Die Entscheidung wurde aufgrund von fundierten Argumenten getroffen.
1. تصمیم بر اساس استدلالهایی مستند گرفته شد.
2.Die Wissenschaftlerin konnte mit ihrem fundierten Wissen alle überzeugen.
2. دانشمند میتوانست با دانش موثقش همه را قانع کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
fundieren
fundbüro
fundamentalist
fundamentalismus
fundamental
fundort
fundstück
fungieren
funk
funkausstellung
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان