[فعل]

gelten

/ˈɡɛltən/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته: galt] [گذشته: galt] [گذشته کامل: gegolten] [فعل کمکی: haben ]

1 معتبر بودن اعتبار داشتن

مترادف و متضاد gültig sein Gültigkeit besitzen/haben zählen
  • 1.Der Pass gilt fünf Jahre.
    1. پاسپورت برای پنج سال معتبر است.
noch gelten
هنوز اعتبار داشتن
  • Mein Pass gilt noch ein Jahr.
    پاسپورت من هنوز یک سال اعتبار دارد.
nicht mehr gelten
دیگر اعتبار نداشتن
  • Der Pass gilt nicht mehr.
    پاسپورت دیگر اعتبار ندارد.
etwas gelten lassen
چیزی را پذیرفتن
  • Sie ließ keine Entschuldigung gelten.
    او هیچ عذری را نپذیرفت.

2 به‌حساب آمدن در نظر گرفته شدن

مترادف و متضاد angesehen/eingeschätzt werden
gelten als etwas
به‌عنوان چیزی به‌حساب آمدن [در نظر گرفته شدن]
  • 1. Bitte diesen Zettel gut aufheben: Er gilt als Garantie.
    1. لطفاً از این نامه به‌خوبی مراقبت کنید: این یک ضمانت در نظر گرفته می‌شود.
  • 2. Depression gilt als neue europäische Krankheit.
    2. افسردگی به‌عنوان بیماری جدید اروپا به‌حساب می‌آید.

3 توجه کردن

مترادف و متضاد ankommen auf
  • 1.Warum gilt Deine besondere Aufmerksamkeit immer anderen Frauen, aber nie mir?
    1. چرا به زن‌های دیگر توجه می‌کنی؟ اما به من نه؟
jemandem etwas gelten
برای کسی چیزی مهم بودن
  • Es gilt ihm gleich, ob sie kommt oder nicht.
    برایش فرقی نمی‌کند که او بیاید یا نه.
[عبارت]

es gilt, ...zu...

/ɛs ɡˈɪlt tsˈuː/

1 لازم بودن جا دارد که...

  • 1.Jetzt gilt es, Ruhe zu bewahren.
    1. الان لازم است آرامش (خود) را حفظ کنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان