[فعل]

grillieren

/ɡʁɪˈliːʁən/
فعل گذرا
[گذشته: grillierte] [گذشته: grillierte] [گذشته کامل: grilliert] [فعل کمکی: haben ]

1 کبابی‌ کردن باربیکیو‌‌ کردن

مترادف و متضاد grillen rösten
  • 1.Eine der schönsten Sommerbeschäftigungen unter Freunden ist das Grillieren.
    1. یکی از زیباترین فعالیت‌های تابستانی در میان دوستان باربیکیوکردن است.
  • 2.Ich grilliere die Pilze wie ein Kalbssteak.
    2. من قارچ را مثل یک استیک گوساله کبابی می‌کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان