[اسم]

die Grundlage

/ˈɡʀʊntˌlaːɡə/
قابل شمارش مونث
[جمع: Grundlagen] [ملکی: Grundlage]

1 مبنا اساس، پایه

مترادف و متضاد Basis Fundament
  • 1.Die Familie beispielsweise ist Grundlage und Pfeiler der Gesellschaft.
    1. خانواده برای مثال، اساس و پایه جامعه است.
  • 2.Für diesen Verdacht gibt es keine Grundlage.
    2. هیچ اساسی برای این تهمت وجود ندارد.
die Grundlagen (für etwas (Akk.)) legen
پایه‌گذاری کردن [بنیان نهادن] (برای چیزی)
  • Sie müssen die Grundlage für längerfristiges Wachstum legen.
    شما باید برای رشد طولانی‌مدت‌تر پایه‌گذاری کنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان