[صفت]

häufig

/ˈhɔɪ̯fɪç/
غیرقابل مقایسه

1 مداوم با تکرار، مکرر

مترادف و متضاد dauernd mehrmalig oft viele Male wiederholt
  • 1.Das ist schon häufiger passiert.
    1. این مداوم اتفاق افتاده است.
  • 2.Haben Sie häufig Kopfschmerzen? Dann sollten Sie nicht so lange am Computer sitzen.
    2. آیا سردرد مداوم داری؟ پس تو نباید اینقدر طولانی پای کامپیوتر بنشینی.
ein häufiger Fehler
اشتباه متداول
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان