[صفت]

haut­nah

/haʊ̯tnaː/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: hautnäher] [حالت عالی: hautnächsten]

1 زیرپوستی

  • 1.hautnahe Muskulatur
    1. عضلات زیرپوستی

2 خیلی نزدیک

  • 1.hautnahe Beziehungen zur Polizei
    1. رابطه‌ای خیلی نزدیک با پلیس
  • 2.In den Nachrichten waren hautnahe Bilder vom Kriegsschauplatz zu sehen.
    2. در خبرها عکس‌هایی خیلی نزدیک از جبهه جنگ قابل دیدن بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان